ایران در نقشه جهان

گزارش نشست "پدیدارشناسی و مسئله ایران"

جمعه بیست و هشتم شهریور ماه 1399

نشست مجازی "پدیدارشناسی و مسئله ایران" به همت جامعه ایرانی پدیدارشناسی انجمن علوم سیاسی ایران، با ارائه ی پدیدارشناسی و مسئله ایراناساتید به نام و فرهیخته ی این حوزه، در تاریخ پنجشنبه 20 شهریور ماه 1399 برگزار شد. در این نشست که با مدیریت آقای دکتر رضا نجف زاده (عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی) برگزار شد؛ آقایان دکتر جهانگیر معینی علمداری (عضو هیات علمی دانشگاه تهران)، دکتر محمود مقدم شاد (دکترای علوم سیاسی) و دکتر حمید ملک زاده (دکترای علوم سیاسی) مطالب خود را ایراد نمودند.

علاقمندان در ادامه می توانند متن صحبت های سخنرانان نشست را مطالعه نمایند:

دکتر رضا نجف زاده:

درج نام ایران در عنوان نشست با عطف توجه به امر ملی در سال های اخیر بسیار جدی است و پدیدارشناسی باید خودش را به منزله ی یک رهیافت یا یک فلسفه و یا یک روش _ روش کاربستی _ معرفی کند .

روی آوردن به چیز ها و رسیدن به امر حاقه ، هدف خیلی از حوزه های علمی است و به این معنا خیل کثیری از متفکران ایرانی را می توان پدیدارشناس تلقی کرد ولو اینکه نامی از پدیدارشناسی در آثارشان نبرده  باشند و یا مدعی استفاده از پدیدارشناسی نباشند . با این تعریف ، از شریعتی گرفته تا جوادطباطبایی در متفکران پدیدارشناس جای دارند .

چنانکه در جهان غیر ایرانی ، گاهی لئواشتراوس را پدیدارشناس تلقی می کنند . این حوزه ی بسیار وسیعی است که خیل متفکران را شامل می شود و نتیجتا چیستی پدیدارشناسی همچون چیستی فلسفه ، همواره مورد توجه و مورد بحث است و مسلما چیزی نیست که بتوان تنها در یک جلسه به آن پاسخ داد .

هرکتاب و یا هر نظریه پردازی سعی کرده است به گونه ای به پاسخ نزدیک شود و به همین سبب است که پدیدارشناسی های مختلف بروز کرده ؛مانند پدیدار شناسی استعلایی ، پدیدارشناسی واقع گرایانه ، پدیدارشناسی اگزیستانسیالیستی ، پدیدارشناسی رادیکال و سایر نام هایی که هریک از نظریه پردازان به دستگاه مفهومی و نظریه خودشان ابلاغ کرده اند .

مبحث مورد اتفاق در میان سخنرانان در این پنل امر و یا زندگی روزمره  ، بدن مندی و یا زیست جهان است . فکر می کنم قاعدتا با این سه مفهوم ، پدیدار شناسی نشان می دهد که چنان دستاوردی دارد که می تواند به طور انضمامی امر سیاسی را مطالعه کند . برخلاف دوستداران تفکر فوری یا نظریه های زود بازده .

بنابراین پدیدارشناسی همچون تاملات فلسفی دیرینه شناسانه به امر ملی می پردازد و می تواند در مطالعه ی امر ملی سهیم باشد ومی توانیم دستاورد درخشانی بیش از آنچه تاکنون بوده از آن ببینیم  .

برای روشن شدن تفکر فوری و نظریه های فوریت طلب  و نیز برای وارد شدن به امر ملی ، به دو مثال اشاره می کنم ؛یک دسته از تفکرات فوریت طلب اندیشه را در خدمت ترقی سریع قرار داده اند کسانی همچون آخوندزاده و یا احمد کسروی .

به رغم درخششی که احمد کسروی دارد ، او نگاه خوبی نسبت به فکر فلسفی نداشته و نیز ادعا نکرده که فیلسوف است و یا تامل فلسفی عمیقی دارد ؛ چون اساسا با رویکرد فلسفی مشکل داشته است .

دیگری جریانی است که اندیشه را در خدمت مبارزه و نتیجه ی فوری برای تغییرات سیاسی و اجتماعی قرار داد . در راس آن ها علی شریعتی است .

نتیجه هر دو روند یکی است " شتاب " .

 شتاب همواره مخاطره ی ایدئولوژیک شدن را در پی دارد .

برای پرداختن به این مبحث که فلسفه پدیدار شناختی چگونه به مطالعه ی انضمامی امر سیاسی می پردازد ، از هابرت ساکالوفسکی  و جهانگیر معینی علمداری یاد می کنم .

 

ساکالوفسکی پدیدارشناسی را با رهایی پیوند می دهد و معتقد است که  در تقابل با  فلسفه های شناخت دکارت ، هابز ، لاک که در بند و یا در زنجیر گرفتارند ، پدیدارشناسی رهایی بخش است و با پدیدار شناسی می توان به جهان خارج _ جهان خارج از ذهن _ روی آورد و از بستار فلسفه ی سوژه بنیان خارج شد .به عبارت دیگر به اعتقاد ساکالوفسکی ، با پدیدارشناسی می توان به بازسازی جهانی پرداخت که پیش از این توسط فلسفه ی دکارتی به تنگنای خود مداری گرفتار آمده بود .

از کتاب زیست جهان و اهمیت آن برای نظریه سیاسی ، نوشته دکتر معینی نقل می کنم . کتاب با یک مسئله ی کاملا انضمامی ، فنی ، سیاستگذارانه و اجتماعی به نام "ترافیک"  شروع می شود . دکتر معینی در این کتاب معتقد است مسئله ی اجتماعی ترافیک حاصل تعاطی من و دیگری است . به عبارتی امر جمعی مسئله ای به نام ترافیک را ایجاد می کند و قاعدتا اگر بخواهیم از منظر حل مسئله به آن بنگریم باید در همان بستر جمعی بودن ، در همان تعاطی من ها و دیگری ها نسبت به هم اولا شرح داده شود  و در ثانی حل و برطرف شود. چیزی که دکتر جهانگیر معینی علمداری به آن وارد نشده .

دکتر جهانگیر معینی علمداری در میان آثاری که از ایشان به جای مانده از اساتید معدودی در ایران هستند که پدیدارشناسانه و هرمنوتیکال به سیاست نگریسته اند و کتاب کوچک و بسیار موثر و به اعتقاد من راهگشا زیست جهان و اهمیت آن برای نظریه ی سیاسی را نوشته اند .

دکتر محمود مقدم نشاط ، رساله ی دکتری خود را در خصوص مسائل ادبیات ایران با رهیافت پدیدارشناسانه نگاشته اند و دکتر حمید ملک زاده از موسسین جامعه ی پدیدارشناسی در ایران هستند و رساله ی دکتری ایشان در خصوص بدن مندی و بنیان استعلایی سیاسی است  و دریافتی پدیدارشناسانه در این رساله داشته اند ، مترجم کتابی با عنوان به سوی پدیدار شناسی در تمایز جنسی هستند و البته پایان نامه ی کارشناسی ارشد را با همین رویکرد پدیدارشناسانه ارائه داده اند که در ادامه مطالبی را ارائه می کنند.


 

دکتر جهانگیرمعینی علمداری «پدیدارشناسی و رشته علوم سیاسی؛ با تاکید بر مسائل ایران»

من این عنوان را با توجه به وضع ایران به دو دلیل انتخاب کردم. نکته اول اینکه این مسئله مورد نظر من بوده که ما چطور می توانیم از رشته علوم سیاسی استفاده کنیم تا در جهت حل مشکلات جامعه حرکت کنیم؟ چون رشته های دانشگاهی در ایران اصولا برای این تاسیس شده اند که بتوانند باری را بردارند و مشکلی را حل کنند و دلیل دومی که این عنوان را انتخاب کردم این بود که رشته علوم سیاسی در ایران حالت خاص دارد. یعنی ما وقتی از علوم سیاسی در ایران صحبت می کنیم، ضرورتا مثل صحبت از علوم سیاسی در انگلستان یا امریکا نیست. به همین خاطر ما با یک وضعیت دو وجهی مواجه هستیم که در آن هم خود مسائل ایران اهمیت پیدا می کنند، هم وضعیت رشته علوم سیاسی در ایران مهم می شود. من از سالهای قبل و از دوران دانشجویی همیشه در این فکر بودم که چطور می توانم بین دو چیز ارتباط برقرار کنم. 1- جنبه های عملی و 2- جنبه های نظری. به همین دلیل، به رابطه بین نظر و عمل علاقه مند شدم و در چارچوب تئوری های مختلفی این بحث را مطرح کردم. در چارچوب بحث های کانت، هگل، مکتب فرانکفورت و کلا از دوران دانشجویی دغدغه من همیشه این بود که آیا یک سد عبورناپذیری بین وجه نظریه با وجه عملی وجود دارد یا خیر؟

متاسفانه با توجه به آنچه که در آن دوره در سطح دانشگاه شاهد بودیم، همه به این سوال جواب مثبت می دادند یعنی یک دو انگاری شدید (بر دانشگاه) حاکم بود که یا همه باید بروند به سمت تئوری و فلسفه؛ (به این معنا که) مسائل عملی ارزش چندانی ندارند و تحقیر آمیز اند، یا از سمت دیگر فرض بر این بود که باید خود را درگیر مسائل کاربردی و بحث های مربوط به عمل بکنیم (که) اصولا تئوری به درد ما نمی خورد چون اینها مسئله غربی است و هیچ نسبتی با واقعیت های اجتماعی ما ندارد یا بطور مثال اینها مسائل ایده آلیستی است. بطور کلی جوی که من در دوره دانشجویی در آن تربیت شدم جو مناسبی برای رویکردهای تفسیری و ذهنگرا نبود و در مقایسه با امروز بحث ها به مراتب محافظه کارانه تر بود.

یکی دیگر از دلایلی که باعث می شد روش های این چنینی مثل پدیدار شناسی چندان مورد توجه قرار نگیرند وجود یک جور محافظه کاری در آکادمی بود که روش های قدیمی را مطمئن تر می دانست و نسبت به آزمایش روش های جدید چندان خوش بین نبود. من برای رسیدن به این نقطه یک تجربه 20 ساله را طی کردم و همچنان هم به اعتقاد قبلی خودم در اینکه چطور می توانم بین نظریه و عمل رابطه برقرار کنم. حقیقت امر بعد از تجربیات زیاد به این نتیجه رسیدم که شاید پدیدارشناسی ویژگی این کار را داشته باشد.

بنابراین از این بخش از صحبت های خود می خواهم این نتیجه را بگیرم که وضعیت خاص رشته علوم سیاسی در ایران در حال حاضر کمتر و در گذشته بیشتر چندان مستعد رشد تفکرات پدیدارشناسانه نیست و بخصوص کمبود آثار مربوط به پدیدار شناسی در حوزه سیاست در ایران مشکل بسیار بزرگی محسوب می شود. به همین خاطر من در یکی دو سال اخیر تمام تلاش خود را کرده ام که به جای بحث درباره خود پدیدار شناسی بیشتر به حوزه پدیدارشناسی سیاسی بپردازم و اصرار دارم که پدیدارشناسی سیاسی را مطرح کنم و از نظر من پدیدارشناسی سیاسی عمدتا با حوزه قدرت و مشارکت پیوند برقرار می کند.

در واقع اگر بخواهم تاریخچه پدیدارشناسی و ورودش به مباحث علوم سیاسی را بسنجم که متاسفانه این ورود در ایران نبود و فقط در غرب اتفاق افتاد، اولین بار در دهه 70 بود که مباحث پدیدارشناسی وارد آکادمی شد و ان هم در قالب نقادی رفتارگرایی بود. یعنی اولین دسته پدیدارشناسان در حوزه سیاست، کسانی بودند که برای نقد رفنتارگرایی از روش های پدیدارشناسانه استفاده کردند.

امروزه در موج دوم مباحث پدیدارشناسانه در سیاست، می توانیم بگوییم که بحث نقد رفتارگرایی حوزه کهنه شده ای است و بنابراین طبیعی است که اگر بخواهیم در ایران از طریق آکادمیک با مباحث پدیدارشناسی ارتباط برقرار کنیم نباید.به این راه برویم. مسئله دیگر این است که من اعتقاد دارم که در مورد مسائل ایران اهمیت زیادی داره و می تواند پدیدارشناسی را به سیاست در ایران پیوند دهد دو مسئله است: یکی مسئله آگاهی است و دیگری مسئله تجربه زیسته. اعتقاد من بر این است که درصورتی که پدیدارشناسی بتواند در چارچوب تجربه زیسته و آگاهی در سطح مطالعات ایرانی وارد عمل شود، می تواند چه در سطح فردی و چه در سطح گروهی به نتایج قابل توجهی دست پیدا کند.

البته در اینجا مسئله جهان و جهانمندی و زیست جهان هم مطرح است که جناب اقای دکتر مقدم شاد در باره ان صحبت خواهند کرد و من در این زمینه مصدع اوقات نمی شوم اما کلا شیوه ای که من در پدیدارشناسی سیاسی به دنبالش هستم سعی در برقراری ارتباط بین 3 فاکتور دارد: یک وضعیت پراتیک قضیه. یعنی ما همیشه باید اکنونیت خود را در نظر داشته باشیم. اصولا نقطه عزیمت پدیدار شناسی از حال به گذشته یا آینده است و طبعا طیفی را در برمی گیرد که گذشته و حال و آینده را به هم پیوند می دهد اما اکنونیت ماست که خیلی مهم است. دوم حوزه اندیشه است به این معنا که بتوانیم در چارچوب یک تفکر یا فلسفه حوزه پدیدارشناسی را در ایران گسترش دهیم و بتوانیم زیربناهای فکری خود را تا حدی تقویت کنیم تا کسانی که در چارچوب پدیدار شناسی کار می کنند بتوانند یک سهم حداقلی در آن داشته باشند. حوزه سوم حوزه تفسیر سیاسی است. که عملی ترین قسمت حوزه سیاست است و ما به عنوان افرادی که در حوزه آکادمی کار می کنیم بیش از اینکه درگیر پراتیک باشیم درگیرتفسیر هستیم. این تفسیر به نظر من دو ویژگی دارد. که این دو ویژگی حوزه پدیدارشناسی رو از حوزه تفسیرهای سیاسی دیگر جدا می کند، اولین ویژگی این تفسسیر سیاسی این است که سعی می کند تا حد ممکن کمتر تئوریسیست باشد. یعنی مبتنی بر تئوری محض نباشد. بکه واقعیت و اکنونیت واقعیت رو مدنظر قرار دهد. دنبال اسطوره ها، هویت سازی ها نباشد. به دنبال یک وضعیت آرمانی و ناکجاآبادی به جای واقعیت ومعرفی آن به عنوان یک آینده روشن نباشد بلکه سعی کند آن را تا حد امکان براساس توصیف پیش رود. این توصیفی بودن ویژگی ای است که با تفکر پدیدارشناختی عجین شده است. یعنی در تفکر پدیدارشناسی در درجه اول با حوزه توصیف در روش شناسی مواجه می شویم. اما این توصیف ویژگی بسیار مهمی دارد که آن را از توصیف های تجربه گرایانه فرا می برد و ان فرارفتن از توصیف با توصیف است. یعنی به اعتقاد من پدیدارشناسی ای در سیاست موفق خواهد بود که صرفا در حوزه توصیف باقی نمی ماند. بلکه از توصیف در جهت فرارفتن از توصیف استفاده می کند. دومین ویژگی دیدگاه تفسیری ای که من در پدیدارشناسی از آن دفاع می کنم، ویژگی انتقادی آن است. یعنی من معتقدم اگر کسی در سیاست وارد حوزه پدیدارشناسی شود، این استفاده از حوزه پدیدارشناسی در سیاست، می تواند با حوزه انتقادی گره بخورد. بنابراین یک پدیدارشناس به طور مثال وقتی وارد مسائل ایران می شود، ضرورتا در توصیف محض باقی نمی ماند، از توصیف استفاده می کند برای فرارفتن از توصیف و توصیفی برای انتقادی بودن.

با توجه به زمینه های تاریخی روشن فکران ایرانی، که جناب اقای دکتر نجف زاده هم اشاره کردند، به شدت آلوده به مسائل ایدئولوژیک است، این ویژگی توصیف گرایی فراتوصیفی و ویژگی انتقادی پدیدارشناسی، می تواند اهمیت بسیار زیادی برای مطالعات ایرانی داشته باشد. اگر بخواهم از تمثیل استفاده کنم می توانم بگویم که پدیدارشناسی می تواند مثل واکسنی عمل کند، که می تواند ما را در مقابل خیلی از بیماری ها مصون کند، در حالیکه خیلی از این بیماری ها در بخش  آکادمیک کشور ما رواج دارد. با توجه به این مسئله، من آینده خوبی را برای مباحث پدیدارشناسی در ایران پیش بینی می کنم. یعنی معتقد هستم که اگر ما بتوانیم مباحث پدیدارشناسی را به نحوی در کشور جا بیندازیم، می توانیم به طریقی وارد مباحث شویم، یه طریقی آکادمیک، روشن فکرانه یا حتی در مباحث و گفتگوهای روزمره از پدیدارشناسی استفاده کنیم که ما را از بسیاری از کج راهه هایی که در گذشته رفته شده مصون بدارد.

البته اعتقاد من بر این است که این تلاش ها مجتمع شود و به نحوی در سطح دیالوگ، گسترش پیدا کند و خوشبختانه همین جلسه امروز می تواند به این هدف کمک کند و به همین خاطر هم وقتی پیشنهاد صحبت در این نشست به من شد، از سهیم شدن نظراتم با دیگران بسیار خوشحال شدم.

در پایان به این نکته اشاره می کنم که پدیدارشناسی در درجه اول با تجربه های بشری و مسئله آگاهی سروکار دارد و رابطه این دو را با واقعیت می سنجد. این مسئله برای جامعه ما بسیار مهم است. چون حس می کنم در تحلیل های آکادمیکی که در گذشته ارائه شده عمدتا نه به تجربیات زیسته بشری اهمیت داده شده و در واقع خیلی وقت ها واقعیت در محاق قرار گرفته و با توجه به بحث هایی که در سالهای اخیر مطرح شده اهمیت آگاهی و بیناذهنیت و رابطه ذهنی افراد هم بسیار کم رنگ شده. بنابراین من فکر می کنم که به نحوی پدیدارشناسی در دنیای آکادمیک امروز ما یک جور خلاف جریان است اما نه به این معنا که طرد شده باشد. اما با توجه به تلاشهایی که دوستان در سطوح مختلف انجام می دهند می توان آن را در سطح مطالعات ایرانی ارتقا داد.

 

دکتر حمید ملک زاده «جامعه ایرانی پدیدارشناسی: گزارش کلی و چشم انداز رو به رو»

به نام خدا، تشکر می‌کنم از آقای دکتر معینی و آقای دکتر مقدم شادو آقای دکتر نجف زاده که زحمت مدیریت جلسه را به عهده دارند. من صحبت‌های خودم را در باره جامعه ایرانی پدیدارشناسی آغاز می‌کنم. من در چند دقیقه آینده گزارشی درباره آنچه به جامعه ایرانی پدیدارشناسی مربوط می‌شود را ارائه خواهم کرد. بنابراین در صحبت‌های من هیچ نکته تئوریک خاصی وجود ندارد؛ و من من صرفاً به معرفی جامعه می‌پردازم.

صحبت خودم را با یک مقدمه کوتاه شروع می‌کنم. در شرایطی که بعد از نزدیک به صد سال بعد از تاسیس نهادی آکادمیک که به طور خاص به علوم سیاسی می‌پردازد، ما در ایران هنوز با تعریف کردن دانشگاه، کار دانشگاه، دانشمند، کار دانشمند، و رابطه آن با دولت مشغول هستیم. همانطوری که سخنرانان دیگر این نشست اشاره کردند، دانشگاه در ایرانبه روایت دقیق آقای دکتر طباطبایی در کتاب«ملاجظات دانشگاه»، برای چیزی، یعنی انجام دادن کاری تأسیس شده است. این کار، رتق و فتق کردن امور دولت بوده است. بنابراین می‌توانیم انتظار داشته باشیم که هنوز رابطه نامعلومی بین دولت، دانش، دانشمتد و سیاستمدار در ایران، و در جریان این صد سال گذشته وجود داشته باشد. در شرایطی که هنوز تعریف کردن مفاهیم و نهادهایی مثل دانشگاه، دانش و رابطه آن با دولت هستیم،و با عنایت به آنچه سخنرانان پیشین در این نشست گفته‌اند، در شرایطی که سیاست در تاریخ معاصر ما به دولت و کار دولت تقلیل داده شده است، تلاش برایب نهادمند کردن پارادایم جدیدی برای فهم سیاست، مبنای مسیری شد که ما در تاسیس جامعه ایرانی پدیدارشناسی آغاز کردیم.

شاید مهم ترین آسیبی که متوجه آکادمی در ایران هست،مخصوصاً در علوم انسانی و مخصوصاً در علوم سیاسی، اگر از اصطلاح آقای دکتر طباطبایی استفاده کرده باشم، این است که دانشگاه و کار دانشگاه به آموزش و پرورش انسان بزرگ سال تقلیل داده شده است. در صورتی که، به نظر منف کار دانشگاه، باید تلاش برای معنا کردن واقعیت بی معنا، یا نسبت دادن نظم تحلیلی خاصی به به واقعیت بدون نظمی به حساب بیاد که به مبنایی برای فهمیدن زندگی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی تبدیل می‌شود.

در چنین وضعیتی، ما تلاش کردیم تا در جامعه ایرانی پدیدارشناسی، که به عنوان یکی از کمیته‌های انجمن علوم سیاسی ایران به فعالیت مشغول شده است، به معنا کردن واقعیت بی معنایی که سیاست می‌نامند را به صورت نهادمندی پی گیری کنیم. امیدواریم این اولین قدم برای ایجاد کردن نهادی مشخص برای پیگیری کردن یک سنت فکری خاص را برداشته باشیم. ایده اولیه شکل گیری جامعه ایرانی پدیدارشناسی در دوران دانشجویی ما در دانشگاه تهران ایجاد شده بود. آن روز ما به یک حلقه مطالعاتی فکر می‌کردیم، که به مطالعه درباره پدیدارشناسی اختصاص داشته باشد. اما با توجه مسائل مربوط به دوران تحصیل و بروکراسی دانشگاهی و مسائلی مانند اینها ایده ما محقق نشد تا وقتی که بعد از به پایان رسیدن دوران تحصیل با انجمن علوم سیاسی ایران آشنا شدیم. آشنایی ما با انجمن علوم سیاسی ایران، در دورانی که آقای دکتر نبوی رئیس هیات مدیره قبلی انجمن بودند، به انعقاد موافقت نامه بین انتشارات گام نو و انجمن علوم سیاسی ایران برای انتشار کتاب سال ایرانی پدیدارشناسی و مجموعه«پدیدارشناسی و سیاست» منتهی شد. در مرحله بعدی با کمک آقای دکتر نجف زاده، که دبیر کمیته ادبیات و سیاست در انجمن علوم سیاسی ایران هستند، یک کارگاه مقاله نویسی با استفاده نظریات پدیدارشناسی و یک نشست تخصصی درباره پدیدارشناسی و سیاست برگزار کردیم. بعد از آن با همکاری دوستان خودمان در مرکز مطالعات استراتژیک خاورمینه، در گروه روندهای فکری این مرکز، نشست تخصصی دیگری را درباره قدرت، سیاست و نتایج آن برای خاورمیانه، برگزار کردیم. این مسیر به طوری پیش رفت که امروز جامعه ایرانی پدیدارشناسی به نهادی تثبیت شده تبدیل شده است. امروز، جامعه ایرانی پدیدارشناسی به وسیله یک کمیته اجرایی اداره می‌شود که آقای دکتر مقدم شاد، آقای دکتر معینی، خانم دکتر دومانلو و رئیس هیات مدیره انجمن علوم سیاسی ایران آن را اداره می‌کنند.

کاری که ما در جامعه ایرانی پدیدارشناسی انجام می دهیم در چند حوزه متفاوت متمرکز می‌شود. ما، تحت تاثیر شرایطی که شیوع کرونا به وجود آورده است، تا کنون نتوانسته‌ای برنامه‌های مورد نظر خودمان را به نحو موثری پیش ببریم. به هر تقدیر، حوزه فعالیت‌های ما به این صورت هستند:

بخش اول  از کار ما، انتشار کتاب سال ایرانی پدیدارشناسی است که بسته به نظر ویراستاران آن، در هر سالف به موضوعی درباره پدیدارشناسی، سیاست و امر اجتماعی اختصاص پیدا می‌کند. انتشار فراخوان اولین شماره، که در سال قبل انجام شده است، خوشبختانه با استقبال پدیدارشناسانی از سراسر جهان مواجه شده است. در مرحله اول بیش از 25 چکیده دریافت کردیم، و نهایتاً در حدود 17 مقاله برای داوری انتخاب شدند. از بین این 17 مقاله 11 مقاله اصلی به زبان انگلیسی، و 6 مقاله فارسی برای انشتار در دی، یا بهمن ماه، در حال آماده سازی هستند. فراخوان جلد دوم از کتاب سال نیز در حال حاضر، اعلام شده و روند دریافت مقالات ادامه دارد.

یکی دیگر از فعالیت‌های ما در جامعه، انتشار مجموعه‌ای از تالیف و ترجمه متون اصلی درباره پدیدارشناسی و سیاست، در انتشارات گام نو می‌باشد. دو جلد از این مجموعه کتاب‌ها در مهر ماه و حداقل دو جلد دیگر نیز در دی و بهمن ماه منتشر خواهند شد.

برگزاری نشست‌های تخصصی، از دیگر فعالیت‌هایی است که ما در جامعه ایرانی پدیدارشناسی پیش بینی کرده‌ایم. این نشست‌ها با نظر اعضای کمیته اجرایی و دعوت از سخنرانانی که هر کدام به نوعی در تالیف و ترجمه پیرامون پدیدارشناسی فعالیت داشته اند برنامه ریزی شده و برگزار می‌گردد. در صورت ادامه پیدا کردن وضعیت شیوع کرونا، این نشست‌ها را به صورت مجازی ادامه خواهیم داد.

برگزاری کارگاه تخصصی و تولید محتوا برای شبکه‌های مجازی، بخش دیگری از برنامه‌های مورد نظر ما را تشکیل می‌دهند. ما امیدواریم که با انجام دادن مجموعه این فعالیّت‌ها، مبنایی برای فهم پدیدارشناسانه سیاست در ایران بدست بدهیم.

برای اینکه صحبت خود را کوتاه کرده باشم، توجه شما را به این مساله جلب می‌کنم که ما برای دست پیدا کردن به اهدافی که پیش تر گفتم، به همکاری مجموعه‌ای از داوطلبانی که علاقمند باشند برای همکاری کردن با ما نیاز داریم. از جمله برای تولید محتوای مجازی، به کسانی که از توانایی ویرایش ویدیو برخوردار هستند نیازداریم. همینطور کسانی که امکان ترجمه کردن متون کوتاه از انگلیسی به فارسی یا از فارسی به انگلیسی را دارند می‌توانند در این مسیر به ما کمک کنند. دوستانی که از توانایی انجام کارهای گرافیکی برخوردار هستند نیز می توانند با ما همکاری کنند. همینطور اگر کسی توانایی ترجمه متون فلسفی به فارسی داشته باشد، می‌تواند با ما همکاری کند.

این همه چیزی بود که در این جلسه باید برای دوستان ارائه می‌کردم.

 

دکتر محمود رضا مقدم شاد «پدیدارشناسی، زندگی روزمره و سیاست»

محور اصلی بحث ، جایگاه و اهمیت زندگی روزمره در سیاست و نگاه ما نسبت به سیاست از منظر پدیدارشناسی است.

پدیدارشناسی در یک تعریف کوتاه و مختصر ، نوعی تامل انتقادی در نحوه ی به تجربه در آمدن امر تجربه پذیر است  ؛ به عبارت دیگر ، نحوه ی شکل گیری صورت های آگاهی و دانش ما نسبت به جهان پیرامون به مثابه پدیدار _اشیاء فیزیکی ، عواطف و یا انسان های دیگر به مثابه سوژه ی آگاهی باشد که مانند ما قادر به تجربه ی این جهان هستند ._ پدیدار شناسی نام دارد.

از منظر پدیدار شناسی ، تجربه در خلا اتفاق نمی افتد و در واقع یک واسطه وجود دارد که به ما امکان تجربه کردن می دهد.هوسرل نام این واسطه را "زیست جهان " می گذارد .

مفهوم زیست جهان ابداع هوسرل است اما بعد ها آلفرد شوتز، هایدگر و هابرماس در انواع گوناگون از این مفهوم استفاده می کنند .زیست جهان بستر هرگونه تجربه ی ما را نشان می دهد . در واقع نحوه ی زیست و دانش ما به صورت اشتراکی از طریق زیست جهان مهیا می شود .زیست جهان بخش های مختلفی دارد .

 اینجا بر بخش اصلی زیست جهان یعنی زندگی روزمره تمرکز می کنیم .بخش های دیگری هم مثل جهان نظری وجود دارد که فیلسوفان در چارچوب آن فعالیت می کنند ، حتی رویا و خواب هم  با منطق خاص خودش می تواند بخشی از زیست جهان باشد .

کنش ها و ایده های سیاسی و اجتماعی ما در بستر زندگی روزمره تحقق پیدا می کند .این بستر مشترک بیناسوبژکتیویته است به این معنا که بین همه ی آنانکه قادر به تجربه ی جهان هستند ، مشترک است .

ما در زندگی روزمره با رویکرد طبیعی _ برخلاف رویکرد نظری که اندیشمندان دارند _ و به صورت عادی با ابژه ها مواجه می شویم بدون آنکه تلاش خاصی کنیم و یا دست به تامل خاصی بزنیم ، به کنش و تجربه می پردازیم.

درواقع ما نسبت به کنش و دانش خود در آن لحظه و در رویکرد طبیعی یقین داریم مگر اینکه خلاف انتظار ما چیزی رخ دهد .

پرسش در اینجاست که آیا مفاهیم سیاسی که ابزار کار ما در تحلیل و پژوهش های سیاسی هستند ، حاصل تفکر انتزاعی فیلسوفان و اندیشمندان است یا حاصل انباشت تجربیات ما در زندگی  روزمره ؟

به لحاظ پدیدارشناسی ، دانش سیاسی مانند سایر صورت های دانش برآمده و حاصل تجربه است و همانطور که گفته شد خصلتی بینا سوبژکتیویته دارد . بنابراین افق هرنوع تجربه ای در بستر زیست جهان به طور عام و در بستر زندگی روزمره به طور خاص امکان پذیر می شود.

دوتوکویل حقوقدان و اندیشمند سده ی 19 فرانسه ، در کتاب معروف خود دمکراسی در آمریکا ، تجربه ی خود را در مواجه با زیست سیاسی آمریکایی ارائه می دهد و آن را با نحوه ی زیست سیاسی فرانسویان مقایسه می کند ؛ اینکه چگونه مفاهیم سیاسی همچون عدالت ، آزادی ، حکومت ، خود مختاری و مواردی از این دست معنایش در آمریکا نسبت به فرانسه متفاوت است او را به شگفتی وا می دارد .در مجموع آنچه که از کتاب دموکراسی در آمریکا بر می اید این است که نوع و شیوه ی زندگی آمریکایی ها به لحاظ سیاسی در آن مقطع زمانی متفاوت از فرانسویان بوده است .

در واقع در آن مقطع زمانی سیاست در آمریکا از پایین به بالا است و از اجتماعات کوچک شروع می شود و در فرانسه برعکس بوده .

بنابراین می توان گفت مفاهیم دانش سیاسی ، صورت جمعی دارد  و حاصل اندیشه و ایده های جداافتاده و فردگرایانه ی فیلسوفان و مصلحان اجتماعی و حتی فعالین سیاسی نیست .معانی این مفاهیم در دیالوگ بین روشنفکران  و بدنه ی جامعه است که شکل می گیرد ؛ از این منظر_ یعنی از منظر رویکرد نظری _روشنفکران می توانند نسبت به باورها و امکان ها در رویکرد طبیعی در زندگی روزمره ،نگاه انتقادی داشته باشند .

بنابراین ضرورت دارد که مفاهیم سیاسی را از طریق مراجعه به زندگی روزمره و شالوده ی یقینیات خود مطالعه و به نوعی تبار شناسی کنیم .

یقینیات در زندگی روزمره هر آن چیزی است که ما بدون هیچ تلاش و تامل ثانوبه آن را مسلم می دانیم  و نیز بر مبنای آن قضاوت می کنیم و دست به کنش می زنیم و جهان را به مثابه جهان ما تجربه می کنیم ، می توان گفت افق تجربه ی تاریخی ما را شکل می دهد .

به اعتقاد من رویکرد پدیدار شناسی نسبت به زندگی روزمره  دو وجهی است ؛ از یک سو زندگی روزمره بنیان و مبدا تمامی مطالعات و پژوهش های سیاسی را تشکیل می دهد چرا که بنیان زندگی سیاسی و اجتماعی ما است ، از وجه دیگری ما نگاه انتقادی به زندگی روزمره داریم یعنی تماما آن را نمی پذیریم به این معنا که رویه ها کنش ها ، باور ها و یقینیات موجود در زندگی روزمره را تماما قبول نمی کنیم. بلکه سعی می شود یک نوع تامل انتقادی و باز اندیشی در پیش فرضیات ، یقینیات و حتی به معنی عام کلمه امکان های تجربه سیاسی داشته باشیم و در واقع یک بازاندیشی در شیوه ی زیست سیاسی در جامعه ارائه شود .

پروژه ی پدیدارشناسی نوعی بازگشت انتقادی به سوی صورت های آگاهی ای است که انباشته و تثبیت شده اند و این بازگشت همواره خصلتی بیناسوبژکتیویته دارد و می توان گفت روش پدیدارشناسی نوعی تجربه ی شهودی است در مقابل تعقل انتزاعی .این تجربه ی شهودی امکان فرارفتن از شکاف بین نظریه و عمل را فراهم می کند و یقینیات زندگی روزمره است که مبنای دانش سیاسی را شکل می دهد نه برعکس .به طور مثال هوسرل در کتاب بحران اروپایی به بحث شکاف بین نظریه و زیست جهان اشاره می کند و علت بحران را فاصله گرفتن دانشمندان و اندیشمندان از مبدا یقینی هرگونه دانش و علم می داند ، یعنی همان زیست جهان .

در واقع یقین علمی ما ، حاصل شهود در زندگی روزمره است .من در رساله ی دکتری خود ، درباره ی رمان های اجتماعی و تصویر حکومت در ایران معاصر در سال های 1300- 1357 بحث کردم و پرسش اصلی در آن رساله ، این بود که چرا برخی جریان های سیاسی نسبت به جریان های دیگر _ مشخصا جریان اسلام گرا _توانستند ایده ها و گفتمان خود را غالب کند و به این نتیجه رسیدم که  بیشترین نسبت را یقینیات زندگی روزمره ی مردم ایران داشته .

مثلا یکی از وجوه مشترک جریان های سیاسی روشنفکر از یک طرف ،باور ها و یقینیات در میان مردم عادی ،تولید و باز تولید فرهنگ سیاسی اقتدارگرایانه یا پدر سالارانه است .این را می توان از طریق رمان ها و داستان های اجتماعی در روابط ، کنش ها و یقینیات زندگی روزمره ارزیابی کرد و تجربه ی زیسته ی ایرانیان را از منظر سیاسی تحلیل کرد .

به اعتقاد من این یقینیات تصویری از حکومت و حاکم  ساخت که تصویر یک حاکم پدرسالار بود در مقابل شهروندان مانند فرزند نابالغ هستند؛ از پیامد های این امر می توان به تعریف مصلحت یا خیر عمومی توسط حکومت اشاره کرد در واقع این امر وظیفه ی حکومت و خواص می شود و نه عوام و رویه از بالا به پایین است به این معنا که مردم تعیین نمی کنند که چه می خواهند و خیرشان در چه هست و دولت را مامور انجام خواست خوشان می کنند .حکومت ادعا دارد که مصلحت مردم را بهتر ازخودشان می داند  در درجه ی دوم شاهد تفییذ اختیار و تفییذ مسئولیت گسترده به منظور کسب پیشرفت اقتصادی ، تامین امنیت و یا حتی تبلیغ ارزش های اخلاقی از جانب شهروندان به حکومت هستیم.می توان گفت همین رویه به زیر سوال رفتن حاکمیت و مسئولیت شهروندی در ایران منجر شد _مفهوم حاکمیت و حکومت یکسان در نظر گرفته شد_و نیز منجر شد ما تقدم حکومت بر اجتماع را شاهد باشیم و بحث ضرورت تشکیل حکومت حتی بر خود اجتماع و زندگی اجتماعی و سیاسی مردم مقدم شد .

اما در انتهای بحث به این موضوع می پردازم که چرا باید در مورد بنیان سیاست بیاندیشیم و صحبت کنیم ، دلیل طرح مبحث زندگی روزمره آن است که می خواهیم آن را به عنوان بنیان ومبدا سیاست و هرگونه اندیشه ی سیاسی قرار دهیم . هم مبدا و هم مقصد .

به اعتقاد من دو جریان در اندیشه سیاسی حال حاضر در ایران از برجستگی خاصی نسبت به سایر جریانات برخورد دار هستند .اول جریان سیاست محافظه کارانه است که سعی می کند یک هویت ملی و مذهبی فرا تاریخی را به عنوان مبدا سیاست معرفی کند و دیگری جریان سیاست هویت پساساختارگرایانه است که در مقابل هویت رسمی و هویت اکثریت ، هویت های خورد را برافراشته می کند .در حالیکه محافظه کاران سعی می کنند در تعریف هویت فرا تاریخی و هدایتگر ایران یا اسلامی و یا ترکیبی از این دو همت بگذارندو آن را بنیانی برای باز تعریف سیاست معرفی کنند، پسامدرن ها یا پساساختار گراها تلاش می کنند از هویت رسمی شالوده شکنی کنند و همزمان هم می خوااهند از فلسفه ی سوژه عبور کنند و ناچارا دوباره به یک سری هویت های بدیل _ مثل قومی ، مذهبی و جنسی و ..._ که از نظر آنان به حاشیه رانده شده باز می گردند  .آنچه که در پدیدار شناسی اهمیت دارد جریان زندگی و خود زیست جهان است که می تواند مبدایی باشد برای بازتعریف سیاست در برابر وضع موجود .

در فلسفه هوسرل، از سوژه شروع می کنیم اما در نهایت به بینا سوژگی یا بینا سوبژکتیویته می رسیم که نشان می دهد خصلت هرگونه آگاهی و تجربه ی ممکن ، خصلتی مشترک و جمعی است و ما نمی توانیم به صورت فردی و در خلا تجریه ای داشته باشیم و به صورت جداافتاده به آگاهی برسیم .بنابراین هویت و فرهنگ و قوم ما هم یک تمامیت فراتاریخی نیست و در جریان است به این معنا که چیزی نیست که توسط اندیشمندان تجویز شود و یک امر زنده و پویا است و ما باید نه فقط به صورت منفعلانه با آن همراه باشیم بلکه باید آن را شناخته و بتوانیم به واسطه ی این شناخت تفسیر درستی از آن ارائه دهیم و در گام بعدی بتوانیم نقد کنیم .

سوژه هایی که در زیست جهان مشترک زندگی می کنند و جهان ما را می سازند از منظر پدیدار شناسی جای هرگونه هویت ابداعی و تحمیلی را می گیرند .بنابراین بازگشت به زندگی روزمره نوعی بازگشت به خود زندگی و زیست جمعی است ، ما نمی توانیم به تنهایی زندگی کنیم ، بیاندیشیم و تجربه کنیم و نیز نمی توانیم یکبار برای همیشه به یک اصل و ارزش مبدا فراتاریخی و آرمانی _ چه دمکراتیک و چه غیر دمراتیک _ متوسل شویم .

به اعتقاد من در اینجاست که در مقابل تعریف یک سری ارزش ها که آن ها را هادی پژوهش و تحلیل سیاسی خودمان بدانیم بیشتر باید فرایند ها و رویه های روتین شده ی دمکراتیک را مد نظر داشته باشیم به این سبب که تمام ارزش ها خصلتی تصادفی و تاریخی دارند در حالیکه رویکرد پدیدارشناسی نسبت به تحولات جامعه رویکردی گشوده است و نگاه ایستا ندارد و می خواهد همواره شناخت مستمر را از زندگی روزمره و نحوه ی زیست مردم عادی حفظ کند و بتواند بر پایه ی منطق صحبت کند .

در نهایت آن چیزی که شناخت و باز اندیشی در ارزش ها ، باور ها و افق تجربیات موجود را به شیوه ی پدیدارشناسانه مهیا می کند ، بازگشت به زندگی روزمره است هم به مثابه مبدا زندگی اجتماعی و سیاسی و هم به مثابه مقصد ، یعنی آن چیزی که می توان به واسطه اش در شیوه ی زیست سیاسی تغییر ایجاد کرد .