ایران در نقشه جهان

یاران را چه شد ؟!

سه شنبه پانزدهم بهمن ماه 1392

 نهم بهمن ماه 1392 بدون تردید به عنوان یكی از خاطره انگیزترین روزهای زندگیِ تعدادی از دانشجویان رشته علوم سیاسی ورودی سالهای نیمه اول دهه 1360 دانشکده خقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران ، در ذهن آنان حك خواهد شد .دانشجویان جوان آن زمان، اكنون در كسوت اساتید دانشگاه ، روزنامه نگار، نویسنده، كارشناس ارشد ، سفیر و رایزن فرهنگی، کنش گر سیاسی، نماینده مجلس و ... بعد از قریب به یك ربع قرن همدیگر را ملاقات می كردند .

     این اقدام سترگ ، هرچند دیر هنگام ، اما بسیار ارزشمند بود. باید به ریاست محترم انجمن علوم سیاسی ایران دست مریزاد گفت كه بار اصلی انجام هماهنگی های لازم جهت برگزاری هرچه بهتر این ‹‹ مجمع خوبی و لطف›› را یك تنه بر دوش كشیدند. این گردهمایی به یك اعتبار ماكتی از یك آشتی ملی نیز بود. دوستانی كه به اقتضای جوانی و شرایط زمانه كمتر تاب تحمل همدیگر را داشتند ، اكنون با رویی گشاده و لبی خندان با همدیگر چاق سلامتی  و خوش و بش می كردند. كاش شاهد نشست هایی از این دست در مقیاس بزرگتر ملی، آن هم در بین سیاستمداران متعلق به جناحهای سیاسی كشور نیز می بودیم .

      مراسم از ساعت 4 عصر آغاز شد . همانطوری كه انتظار می رفت قیافه ها همه دیدنی بود. تقریبا چهره ای نبود كه در آن نشانی از چین و چروك نباشد. ظاهرا آرایش هم دردی را دوا نكرده بود ! خانمها كه بنا به سرشت شان كمتر زیر بار پیری می روند ! در گفتار و كردار چنین می نمودند كه در این خصوص منطقی می اندیشند. دیگر كسی طاقچه بالا نمی گذاشت ! بعضی ها بی خیال آرایش شده بودند، برخی نیز چادر را به یك سو فكنده و به جرگه روسری داران پیوسته بودند. برخی از آقایان بی هیچ مقاومتی سرنوشت محتوم میان سالی  را پذیرفته بودند . بعضی ها با ‹‹سیاه›› كاری ! و لطایف الحیل خواسته بودند گذشت زمانه را دور زنند. اما حساب چهره های پرچین و جبین های پرآژنگ را نكرده بودند!  برخی با ‹‹ریش›› زدائی در حال می خواستند بگویند كه در گذشته از وضعیت حاكم دل ‹‹ریشی›› داشته اند. عده ای نیز با پوششی صوفی مآبانه ، قیافه ای شبیه شمس تبریزی ! آراسته بودند و تلویحا از گذشته استغفار می كردند. همه حرفهای خوبی می زدند. اما به قول شاعرمرحوم قیصر امین پور ‹‹ چقدر زود دیر می شود›› !

 

بازار شوخی و صفا و صمیمیت حسابی گرم بود. دیگر دزدیدن از ریش و چسباندن به سبیل! معیار روشنفكری به حساب نمی آمد. دیگر درجه تعبد و غلظت ایمان با حجم محاسن اندازه گیری نمی شد . دیگر همه كت و شلوار به تن داشتند و از آوركت های بلند كه چه بسا تا قوزك پا نیز می رسیدند ، خبری نبود . دیگر ‹‹جهانگیر معینی ها›› در قبال سلام ‹‹نرگس خاتون براهوئی›› ها تا بناگوش سرخ نمی شدند ! خانمها همچون گذشته همدیگر را ستاره، حمیرا، فریده ، نرگس، مهناز ، سوری و... صدا می كردند. آقایان نیز یكدیگر را با نام كوچك مسعود، بابك ، داریوش، مجتبی، سالار، حسین ، رضا و.... طرف خطاب قرار می دادند .  می شود گفت همه به یك ‹‹ اعتدال›› رسیده بودند كه از  دیرگاه ضرورت جامعه ما بوده است . برخی اساتید میان سال آن زمان و كهن سال ! كنونی را نیز قدر نهاده و بر صدر نشانده بودند . برق شادی بوضوح در چشمان آنها موج می زد. آنها احساس می كردند كه نهال هایی را كه در سالهای دور نشاء كرده بودند ، اكنون به درختی تنومند  تبدیل شده و سایه شان بر سر آنها گسترانیده شده است.  دكتر احمد ساعی قبراق و سرحال می نمود. او به ما یاد داده بود كه در ‹‹جهان سوم›› همیشه یك قشر ‹‹الیت›› حاكم است. او می گفت ‹‹امپریالیسم›› ، ‹‹هژمون›› غالب است و باید ‹‹داغان›› شود و باید نهال هایی ‹‹ نشاء ›› كنیم تا محملی برای دموكراتیك شدن كشور باشد. فرصت نیافتیم از دكتر بپرسیم كه آیا به باور وی این اهداف عملیاتی شده است ؟! دكتر قاسم افتخاری مثل همیشه ستون این خیمه وحدت بود. دكتر همان سمعك كذایی را كه روزگاری ما دانشجویان فكر می كردیم از سر مصلحت اندیشی در گوش خود فرو كرده است تا از پاسخ دادن به پرسش های بیشمار ما سرباز زند ، در گوش داشت ! هم او بود كه در ارزیابی خود از درس خوان ترین دانشجویانش معتقد بود كه آنها در ‹‹سطحی خیلی خیلی بالاتر از متوسط›› قرار دارند ! دكتر داوود هرمیداس باوند كماكان متفكر نشان می دادند . شاید در ذهنش مرور می كرد كه آن نغمه های داوودی كه اندر باب نظریات روابط بین الملل ساز كرده بود، اكنون چقدر قابلیت ‹‹تصدیق تجربی››یافته اند!

     جای اساتید سفر كرده به دیار باقی یعنی دكتر هوشنگ مقتدر، جواد شیخ الاسلامی، عبدالحمید ابوالحمد، داریوش اخوان زنجانی علی، اكبر ، ذاكرحسین ، صور اسرافیل و دكتر قاضی شریعت پناهی واقعا خالی بود. همانهایی كه ما دانشجویان در طلب گنج مقصود از محضرشان فیض ها برده و توشه ها اندوخته بودیم و به یمن كیمیای مهر آن عزیزان جام وجودمان لبریز از می معرفت گشته بود. همینطور جای اساتیدی چون دكتر بشیریه كه ناخواسته تن به مهاجرت اجباری داده بودند،  بسیار خالی بود.

    فضای نوستالوژیكی عجیبی حاكم شده بود . گویی همه از چنبر خویش برون جسته بودند. در نماهنگی كه پخش شد. دوستان دانشجوی شهید نظاره گر ما بودند. گویی می خواستند به یادمان آورند كه اگر امشب خیلی خوش به حالتان است از ما دارید . البته ما این را می دانستیم .خداوند روح پر فتوحشان را قرین رحمت كناد. امیدوارم باد صبا این پیغام را به گوش دگر دوستان، همانهایی كه ناخواسته غایب این جلسه بودند ، برساند كه ما به یاد آنها هم بودیم . بازار خاطرات و خطرات نیز گرم بود .دكتر ساعی از اهتمام جمعی از استادان آن زمان برای نجات  دانشكده حقوق و علوم سیاسی سخن راند . از اینكه دست به دامن مرحوم آیت ا.. العظمی منتظری شده بوده اند ، از اینكه از هاشمی رفسنجانی یاری طلبیده اند . هركس خاطراتی از اساتید متوفی و زنده در ذهن داشت ،  به گوشه هایی از آن اشاره كرد. از نحوه نمره دادن اساتید ، از گشاده دستی برخی و ازخساست عده ای و از لجاجت بعضی! سخن به میان آمد . از اینكه بچه های تیز ‹‹پاشنه آشیل›› آنها را شناسایی كرده بودند و به وقت خود از آن استفاده می كردند . دوستان دور از وطن و دوستان پیش چشم ولی غایب  از نظر! نیز از قلم نیفتادند. در اشعار سروده شده از آنها یاد شد . همچنین از كوی دانشگاه این ‹‹مسكن مألوف››  و پناهگاه دانشجویان بی پناه شهرستانی و از غذاهایی كه در آنجا سِرو می شد ، نیز ذكر خیری به میان آمد. از انتظار طاقت فرسا برای یافتن ‹‹ ژتون اضافی››، از خورش قیمه های طبخ شده در آشپزخانه كوی و از اینكه برای یافتن لپه ای چند باید به درون دیگ پر از آب روغن شیرجه می رفتی!! نیز یادی شد.

      در پخش موسیقی نیز ‹‹سنت›› و ‹‹ مدرنیته›› در كنار هم بدون ‹‹تضاد››همزیستی مسالمت آمیز نشان دادند! كیك سه طبقه ای در معرض دید قرار گرفته بود . افتخار بریدن آن به ‹‹ دكتر افتخاری›› رسید . این جلسه البته جلسه عروسی نبود . اما آشتی دانشجویان جوان آن زمان و  مردان و زنان پخته و با تجربه فعلی بود . آشتی سنت ایستا  و مدرنیته عاریتی  بود .  شاید سنت و مدرنیته می خواستند ‹‹اعتدال›› را به فرزند خواندگی قبول كنند !! بی پرده بگویم جشن تكلیف و بلوغ اعتدال بود! با این حال، امان از دست برخی دوستان كه نشان دادند هنوز هم حزبی اند و تساهل ناپذیر!! ضمن تقدیر از مجری خوب جلسه دکتر حسن مهرجردی، شاید باید در اجراء دقت بیشتری معمول داشت. اگر قرار باشد این نشست فتح بابی برای نشست های ادواری بعدی باشد - كه انشاءا.. چنین شود- دوستان باید بپذیرند كه به عنوان دانش آموختگان و ‹‹فارغ التحصیلان ››  سالهای دورتر در این نشست ها حضور یابند.

     واجب است كه هركس به قدر همت خویش یاری كند تا با تجربه بدست آمده از اولین نشست ، به تداوم این قبیل نشست ها در موقعیت های مختلف كمك شود و در اظهار نظرها و ذكر خاطرات رعایت مواردی كه به غلط لقب ‹‹مصلحت›› یافته اند ، نیز بشود . منتظر آن نباشیم تا امثال دكتر مقصودی یك تنه قدم به میدان بگذارند. این كار عشق می خواهد كه  بحمد الله همه دارند . نامش ز كارخانه عشاق محو باد كسی كه در رونق این كارخانه سستی كند !  در پایان  امیدوارم دوستان ، گستاخی قلم را بر نگارنده ببخشایند . از دكتر مقصودی نیز می خواهم جانم را بستاند ولی حتی كلمه ای از مطلب را  تغییر ندهد! مسئولیت نوشته ها با نگارنده هست .

خاك پای همه دوستان : دكتر بابك نادرپور