ایران در نقشه جهان

ماهیت و راه و چاه اندیشه سیاسی در ایران معاصر

پنج شنبه دوازدهم اسفند ماه 1395

 

 

   ماهیت  و  راه  و  چاه اندیشه سیاسی در ایران معاصر

قدیر نصری[1]

مارتین وایت در سال 1966 در اثری با نام پژوهش های دیپلماتیک این پرسش را مطرح کرد که « چرا نظریه روابط بین المللی نداریم؟» ، بیست سال بعد از وایت ، یعنی در سال 1986 ،  رابرت کاکس استدلال نمود که « نظریه ، همواره به نفع کسی و برای مقصودی پرداخته می شود» . اما اخیراً  آمیتاو آکاریا ( استاد آمریکایی در سیاست بین الملل )  به اتفاق بری بوزان ( نظریه پرداز دانمارکی  و بانی مکتب کپنهاگ ) در پاسخ به این پرسش که چرا نظریه غیرغربی روابط بین الملل نداریم روی پنج گزاره به عنوان موانع نظریه پردازی غیرغربیها در روابط بین الملل انگت تاکید نهاده اند:

یک. غربیها روش درست شناخت روابط بین الملل را پیدا کرده اند و غیرغربیها هنوز نه.  دو. غربیها بواسطه موقعیت برتر و چیرگی بر غیر غرب ، نظریه خود را بر اینان تحمیل نموده اند. سه. نظریه های غیرغربی وجود دارند اما ناشناخته و پنهان مانده اند. چهار. شرایط بد اقتصادی و فقدان مشوق های محلی مانع از آن شده است که غیرغربیها نظریه پردازی کنند.  پنج. غربیها از حیث زمانی ، زودتر از دیگران شروع به نظریه پردازی کرده اند. مقاله حاضر ، سوال آکاریا و بوزان را در حوزه ای دیگر ( حوزه سیاست ) و در عرصه ای محدود ( ایران معاصر ) مورد پژوهش قرار داده و این مساله را به کاوش نهاده است که : در اندیشیدن سیاسی ، دقیقاَ چه اتفاقی رخ می دهد ؟ آیا چنین اتفاقی در ایران معاصر رخ نموده است؟ با فرض اینکه اندیشه دوران سازی در ایران دوره معاصر پدیدار نشده ، اصلی ترین مانع این امر چیست؟ همانگونه که دیده می شود در پرسش فوق چهار واژه کلیدی وجود دارد : اندیشیدن سیاسی ، ایران معاصر ، اندیشه دوران ساز و اصلی ترین مانع.  نگارنده به منظور اجتناب از توقف در کلیات ، ابتدا توضیح می دهد که اساسی ترین اتفاقی که در اندیشیدن سیاسی رخ می دهد عبارت است از بحران بینی و تعیین مساله ای به عنوان کانون تراکم بحران یا منبع بنیادین اختلال. طبیعی است که تا پیش از تعیین و تهدید بحران ، اساساَ هرگونه تفحصی ، اندیشه سیاسی به شمار نمی آید برای این که اندیشه سیاسی ضمن روایت بحران ، راه رهایی از آن را نیز تجویز می کند. در پرتو این بحث ، تصریح می شود که اندیشه سیاسی ، مراتب دارد نه مراحل ، فلذا اندیشه سیاسی والا ، فکری است به بنیادی ترین بحران معطوف است و دشواره های غیرحیاتی را موضوع خود قرار نمی دهد. در پاسخ به پرسش دوم این مقال ( آیا چنین اتفاقی  ـ اندیشیدن سیاسی ـ  در ایران معاصر رخ نموده است ؟ ) ، تشریح می شود که اندیشه سیاسی والا مرتبه ( استراتژیک ) که بتواند ضمن بحران یابی ، راه میسری را برای رهایی از آن  ارایه  کند محقق نشده است و اکثر کوشش های ذهنی در قالب هنر ، رسایل ، کتب ، خاطرات و امثالهم منتشر شده اند ، یا در تشخیص یحران اساسی به خطا رفته اند و یا در تدارک مکانیسم رهایی  عاجز مانده اند.  ایستادن در آستانه و ملاقات مقطعی ، عنوانی است که می توان به این قسم از اندیشه ورزی اطلاق نمود که البته دوران ساز نشده اند یعنی به سنت فکری بدل نشده اند. واپسین بخش مقاله ، به اصلی مانع اندیشه ورزی ایرانیان معاصر اختصاص دارد. این مبحث با مرور سریع ادبیات جاری در امتناع ترقی ( از قبیل نظریه جغرافیای پرمخاطره و بحران زی ، خطای روش شناختی ، چیرگی فراروایت تجدد ، تهاجم اقوان غارتگر و اندیشه سوز ، خماری صوفیانه ، هژمونی فقه ، دین خویی و الهیات سیاسی ، دغدغه بقاء و جامعه کوتاه مدت ، هویت مشوش و متعارض ) ، روی سه رده از موانع اندیشه ورزی انگشت تاکید نهاده و آن را در قالب سه پرسش طرح کرده است :

اول. استغنای معرفتی : آیا اندیشه ورزی دیگر و مضاعف ، ضرورت دارد؟ دوم. امتناع سیاستی : آیا کار نهادها و دستگاهها ، اندیشه ورزی است یا تولید ارزش افزوده و سود و وفاداری ؟ ( تربیت انسانهای پرسشگر یا تولید مستخدم های مطیع)  سه. امتناع ناشی از شخصیت : آیا اندیشه من موثر است ؟ چه تضمینی وجود دارد که فکر من تنها چراغی باشد بر این همه تاریکی !     

 

 

[1]. دانشیار اندیشه سیاسی در دانشگاه خوارزمی تهران