ایران در نقشه جهان

چشم اندازهای تفکر سیاسی ایرانی معطوف به اینجا و اکنون ما

جمعه سیزدهم اسفند ماه 1395

 

 

چشم اندازهای تفکر سیاسی ایرانی

معطوف به اینجا و اکنون ما

 

محمد جواد غلامرضاکاشی[1]

 

رویکرد پراگماتیک، نافی استقلال و مرجعیت درون باش اندیشه است از این منظر، اندیشه نسبتی کارکردی با حیات اجتماعی و سیاسی دارد. با این نگاه، فکر و فکر سیاسی، در قلمرو عینی و عملی حیات اجتماعی و سیاسی پیچیده است. جامعه مدرن مرتباً میان از هم گسیختگی و بازیابی خود در رفت و برگشت است. ساحات فکری نیز به حسب وضعیت‌ حیات جمعی، گاهی مقتضی یک جامعه منسجم، هدفمند، و معطوف به خیر مشترک است و گاه مقتضی یک جامعه گسیخته و ناهمسو. به گمان نگارنده، وضعیت فکر و فکر سیاسی در ایران معاصر را باید در نسبت با وضعیتی از هم گسیخته، خود از دست رفته، و رنج ناشی از فقدان یک حیات جمعی مقتدر موضوع مطالعه قرار داد.

حیات سیاسی در جامعه امروز ایران، از دو منظر موضوع تامل قرار می‌گیرد. رویکرد کل نگر، و رویکردی انحلالی. رویکرد کل نگر، با صرف نظر کردن از گسیختگی‌ها و تنوعات موجود جامعه ایرانی، تلاش می‌کند تحت عنوان ملت یا امت، تصویری همبسته، هم ریشه، هم سنخ و معطوف به یک آینده واحد از ایران بسازد. دولت به منزله عامل اصلی موضوع این سنخ از تفکر سیاسی در جامعه امروز ایران است. رویکرد دوم، رویکرد انحلالی است. در این رویکرد، اساساً حیات جمعی و سیاسی از صحنه تفکر خارج شده‌اند و متفکر به فرد و ساحات عقلانی و احساسی او تمرکز دارد. به این معنا، سیاست از موضوع تفکر خارج می‌شود. رویکرد کل‌نگر، قادر به تهییج و برانگیختن درونی فرد نیست. به همین جهت در سطح صرف تبلیغات باقی مانده و قادر به تولید نیروی مادی در عرصه سیاسی نیست. به این معنا یک کل نگری عقیم است. اما رویکرد دوم، در سطح فردی مصرف می‌شود، اما ناتوان از فهم و حل مشکلاتی است که فرد در نسبت خود با ساختارهای نهادی و سیاسی دارد. فردی ناتوان اما راضی است. به این معنا می‌توان این روایت را رویکردی عقیم در بازسازی فردیتی مستقل، معقول و آزاد تصویر کرد.

 عقیم بودن کل نگری در برانگیختن سوژه عامل و عقیم بودن رویکرد انحلالی در تولید یک فردیت مستقل، نشانگان یک جامعه گسیخته‌ است. جامعه‌ای که نه تصویری معنادار و مقبول از خود کلیت یافته دارد و نه در سطح فردی قادر به تشخص بخشی فردی است. کل نگری ناسیونالیستی یا اسلامی، و رویکرد انحلالی هر دو به «دیگری» کورند. بنابراین هر دو قادر به تامل پیرامون گسیختگی به منزله مساله اصلی امروز جامعه ایرانی نیستند. 

در شرایط امروزی جامعه ایرانی، تنها تفکری موضوعیت خواهد داشت و از سنخ تفکر زنده و مرتبط با بسترهای اجتماعی و سیاسی است که اساس همین گسیختگی را موضوع تامل قرار دهد. اندیشیدن به گسیختگی، تلاش برای فهم پذیر کردن آن، گشودن فرد به دیگری، آشتی فرد با نظم و قانون، پیوند میان فرد و تاریخ و فرهنگ موضوعاتی است که تفکر زنده باید به آنها بپردازد. واقع این است که این سنخ تفکر، چندان پیشینه‌ای در جامعه ایرانی ندارد. وضع اینجا و اکنونی جامعه ایرانی، نیازمند الگوی تفکری تازه است. این الگوی تازه، مشتمل بر مولفه‌های زیر است:

·        تولید درکی آسیب شناختی از فضای گسیخته اجتماعی و فرهنگی و سیاسی

·        برقراری نسبت میان این گسیختگی‌ها با تجربه‌های تاریخی یکصد سال اخیر

·        انسان شناسی گشوده بر غیر به منزله پشتوانه التیام گسیختگی‌های اجتماعی

·        امکان تولید الگویی از هم بایی که هم عینیت بخش یک زندگی جمعی توام با اخلاق باشد و هم مقوم عقلانیت و آزادی فردی.

·        نقش بخشی به ذخائر فرهنگی نظیر دین و فرهنگ ایرانی در قوام بخشی به حیات متعین اخلاقی و عقلانیت و آزادی فردی که متضمن بازخوانی مواریث بر اساس مصالح سیاسی است.

·        صورت بندی نظریه‌ای در باره دولت دمکراتیک که به جای بنیادهای ذره باور لیبرال، موید همزیستی گفتگویی کثرت‌های اجتماعی باشد

 

 

[1]. استادیار دانشکده حقوق و علوم سیاسی علامه طباطبایی