ایران در نقشه جهان

گزارش نشست "تأملی در مبانی فلسفی تنظیمگری"

سه شنبه هفتم دي ماه 1400

گزارش نشست

تأملی در مبانی فلسفی تنظیمگری

 

معصومه سلطانی- در تاریخ 6 دی 1400 نشست کمیته سیاست و تنظیمگری انجمن علوم سیاسی ایران با همکاری خانهphoto_2021-12-14_22-10-31 اندیشمندان علوم انسانی با موضوع تأملی در مبانی فلسفی تنظیمگری برگزار گردید. در ابتدا، دبیر نشست، دکتر راضیه امامی، این جلسه را نزدیکترین جلسه کمیته سیاست و تنظیمگری به رشته علوم سیاسی رایج در دانشگاههای ایران دانست، زیرا بحث این نشست در حوزه مباحث اندیشه سیاسی می­گنجد.

در ادامه، دکتر محمدرضا مرادی طادی به عنوان سخنران نشست به بیان دیدگاههای خود پیرامون موضوع پرداخت. ایشان نخست با بیان دو مثال از زندگی روزمره به طرح مسأله پرداخت و سپس دو تعریف از تنظیمگری که تا حد زیادی شبیه به هم هستند را ارائه نمود: «تنظیمگری در معنای عام خود شامل انواع مداخلات دولت به منظور تحقق اهداف اقتصادی-اجتماعی حاکمیت می‌باشد.» عناصر این تعریف مداخله (فعل)، حاکمیت یا حکومت (فاعل) و منفعت عمومی (غایت) هستند.

 وی در سخنان خود واژه تنظیمگری را مترادف با سیاستگذاری در نظر گرفت و اظهار داشت این واژه با سیاست که بخش کلان جامعه را در نظر دارد و در پی مفاهیمی همچون عدالت، آزادی، دمکراسی، و قانون خواهی است و مبارزه برای به دست گرفتن دولت و اجرای آنچه که حق می­داند را در دستور کار دارد، در تقابل است. مخالفان سیاست گذاری، تنظیمگری را یک بحث فنی، مهندسی، محافظه کارانه و تقلیل‌گرا می­دانند. شایان ذکر است که چنین تقابلی نه تنها در داخل کشور، بلکه در خارج از آن نیز وجود دارد و در این زمینه می­توان کتبی نظیر پایان الهی یا بشری تاریخ و نیز کتاب احیای علوم سیاسی دکتر حسین بشیریه را ملاحظه نمود. بنابر این در این تقابل اولاً سیاست و سیاست گذاری دو عرصه مجزا و منفک از یک دیگر هستند و ثانیاً در سیاست گذاری تلاش شده است فن و تکنیک بر محتوا و هنجاری که نظامی از ارزشها را در پس خود دارد، غلبه کند.

در ادامه بحث، دکتر مرادی بیان نمود با توجه به ایجاد یک ابهام فلسفی در عرصه هستی شناسی پیرامون چیستی سیاست، لازم است تا بازگشتی به فلسفه سیاسی صورت پذیرد تا روشن شود که آیا سیاست و سیاست گذاری دو مقوله منفک از یک دیگر هستند یا خیر. در این رابطه لازم است یونان باستان به عنوان مهد سیاست مدرن مورد بررسی قرار گیرد. از نظر متفکرانی همچون ارسطو و بعدها توماس اکوئیناس علم سیاست اشرف علوم است. زیرا علم سیاست به جامعه شکل می‌دهد و دیگر علوم در بستری حرکت می‌کنند که به دست سیاست طراحی شده است. در این رابطه باید به دو وجه تأسیسی که در آن توضیح اصالت نظم مد نظر است و مبانی و اصولی همچون انسان شناسی فلسفی و غایت نظم سیاسی مورد بحث قرار گرفته است و نیز وجه هنجاری که در آن اداره و راندن دولتی که تأسیس شده است مد نظر است و قوه اجرایی یا government از آن محافظت می‌کند و آن را به پیش می‌برد، توجه کرد.

این پژوهشگر به بیان تاریخچه‌ای از مفهوم government پرداخت و به سخن افلاطون اشاره کرد که سیاست را به یک کشتی تشبیه نموده و بر این باور بوده که سکان‌دار این کشتی باید آن را راهبری نماید.  سپس دکتر مرادی روند تحول این واژه را تا به امروز توضیح داد و در پایان نتیجه گرفت که از نظر هستی شناسی سیاسی، سیاست در کلیت خود پیکره واحدی است که بخش اعظم آن معماری قدرت است که دارای اصول تأسیسی است و جامعه را شکل می‌دهد که همان سیاست است و بخش دیگر آن به راهبری و سکان داری معماری قدرت شکل گرفته برای پیشبرد جامعه و رساندن آن  به اهداف مورد نظر همچون سعادت و خیر عمومی باز می‌گردد که همان سیاستگذاری است. بنابراین، این دو سطح دارای وحدت هستی شناختی هستند.

به باور این پژوهشگر تنظیمگری بر‌آمده از معماری قدرت موجود است و همواره باید به آن توجه داشته باشد؛ زیرا همواره بر آن اثر می‌گذارد. او در این زمینه به دو مورد مطالعاتی اشاره نمود. کتاب نظام آموزشی و ساختن ایران مدرن از دیوید مناشری کتابی است که به تأسیس نهادهای علمی مدرن در ایران از پیش از انقلاب مشروطه تا به امروز پرداخته است. محقق در این کتاب نشان می‌دهد که چگونه این نظام علمی مدرن و اتخاذ اصول سیاست گذارانه ساده در این رابطه موجب تغییر در کل معماری قدرت گردید. مورد دیگر کتاب دولت و انقلاب در ایران از دکتر حسین بشیریه است که در آن نشان داده است که چگونه سیاستهای تنظیمی رژیم حاکم همانند میزان مالیات، کنترل تورم، نظام بانک داری و سیاستهای واردات باعث پراکندگی ایدئولوژی انقلابی در زیر‌لایه‌ها و طبقات مختلف نظام اجتماعی شده است. بنابر این تنظیمگری و سیاست گذاری با سیاست اگرچه ابعاد مختلف یک پدیده هستند، اما چیزهای متضادی نیستند و از نظر فلسفی دارای وحدت هستی شناختی هستند. در نتیجه در هنگام تنظیمگری نمی‌توان نسبت به معماری نظم اجتماعی بی توجه بود؛ چرا که هر شکل از تنظیمگری بدون شک می‌تواند معماری قدرت در جامعه را تغییر دهد.

در ادامه دکتر مرادی به تحلیل بودجه 1401 بر اساس مطالب مطرح شده پرداخت و بیان کرد که در این بودجه از دو ابزار تنظیمی به منظور کنترل بخشهای مختلف جامعه و ابزار توزیعی با هدف باز‌توزیع منابع برای تقویت نظام اقناعی جامعه، گفتمان موجود و تقویت مشروعیت استفاده شده است. با توجه به اینکه در این بودجه هیچ گونه توجهی به معماری قدرت نشده است و از ابزارهای توزیعی صرفا‌ برای تأمین پایگاه اجتماعی قدرت مستقر و نه منافع جمعی و خیر عمومی بهره گرفته شده است، به نظر می‌رسد موجب تغییر معماری قدرت گردد. بنابر این در هر نوع از تنظیمگری باید معماری قدرت در نظر گرفته شود و اصول هنجاری موجود در پس فلسفه سیاسی جامعه که بیانگر تأمین خیر جمعی و منافع عمومی است رعایت گردد؛ در غیر این صورت معماری قدرت تغییر می‌کند.