ایران در نقشه جهان

گزارش نشست اعتدال و افراط : ایران در منطقه

سه شنبه سوم تير ماه 1393

حجت الاسلام و المسلمین دکتر داوود فیرحی، عضو هیات علمی دانشگاه تهران، یکشنبه، اول تیرماه در نشست «اعتدال و افراط؛ ایران در منطقه» در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه، با موضوع «اسلام گرایی و جریان های اعتدال در خاورمیانه» سخن را آغاز کرد. دکتر فیرحی در یک طرح کلی به جهان سنی، دسته بندی سه گانه‌ای به لحاظ فقهی و چهارگانه به لحاظ جریان های اجتماعی را برشمارد که جریان اجتماعی شامل اهل سنت کلاسیک (یا مکاتب چهارگانه رایج)، جریان تصوف و دو جریان نسبتا مدرن سلفی و اخوانی است. ایشان اشاره کردند که دو جریان سلفی و اخوانی، از حیث تشکیلات و همینطور تحولات میدانی اهمیت دارند.دکتر فیرحی جریان داعش را که در هلال شمالی سوریه و عراق به وجود آمده است، از نسل چهارم جریان سلفی‌ها دانست، با این توضیح که نسل اول یا سلفی های کلاسیک از قرن پنج و شش و بخصوص قرن هشتم در جامعه اسلام شکل گرفتند؛ «محمد بن عبد الوهاب» نسل دوم را شکل داد و نسل سوم که تقریبا با تحولات قرن بیستم مطرح شد، به جریان های القاعده ختم شد.

این پژوهشگر اندیشه سیاسی در اسلام، دومین جریان را جریان اخوانی‌ها دانست که دگرگونی های بسیاری را پشت سر گذاشته‌اند؛ "این جریان، از دهه 90 قرن بیستم به شدت گرایش های رادیکال خود را حذف کرد و می توان گفت در صورت استثنا کردن اخوان سوریه، معتدل ترین تشکیلات در جهان اهل سنت به شمار می رود. با استثنا کردن اخوانی که بعد از درگیری های 1982 در سوریه میل به رادیکالیسم پیدا کرد و این موضوع هنوز هم در آنها مکنون است، می توان گفت شبکه جهانی اخوان و بخش مادر آن یعنی مصر از زمان دهه 90 به بعد، به تدریج گرایشات دموکراتیکی پیدا و الگویی از فعالیت سیاسی را مطرح کردند که تحت عنوان دموکراسی اخوانی شناخته می شود. سبک آن نیز در مدل های رایج جهانی، پارلمانتاریستی است؛ به نوعی می توان گفت که آنها، نومحافظه کاران مسلمان هستند."

فیرحی پیش از پرداختن به جریان داعش، از پدیده‌ای سخن که نام آن را «تله قانون اساسی در کشورهای خاورمیانه» گذاشته است؛ اتفاقی که در جوامع خاورمیانه تحت عنوان «ضرورت دموکراتیزه کردن جامعه» رخ داد، آنها را به بازنویسی قانون اساسی رساند و قانون اساسیِ نوشته و به رای گذاشته شد که اجماعی برسر آن وجود نداشت. و به همین جهت، خود قانون اساسی به جای آن‌که مرجع حل اختلاف باشد به محور مبارزه تبدیل شده و همه‌ی گروه‌ها نیز تلاش می کنند این قانون اساسی را تغییر دهند.

سپس دکتر فیرحی به توضیح تحولات جریان داعش، ایدئولوژی، اهداف و ابزار آن  پرداخت و گفت: "داعش (ISIS)، دولت اسلامی عراق و شام حدودا هفده تا سی هزار عضو فعال (رزمندگان حرفه‌ای) دارد و سال 2003 درون القاعده متولد شد. از 2003 تا 2006 درون القاعده رشد کردو از 2006 با رهبری ابوحمزه مهاجر و بعد با رهبری ابوعمر بغدادی و بعد ابوبکر بغدادی به تدریج از القاعده فاصله گرفت و تا فوریه 2014، که ایمن الظواهری رسما از آنها سلب وابستگی کرد و آنها را جز القاعده نداست. تفاوت اصلی این دو گروه، در رابطه با ایدئولوژی، هدف‌گذاری در رابطه با دشمن شماره‌ی یک است. دشمن اصلی القاعده غرب است، و به لحاظ مذهبی صهیونیسم. در حالی‌که دشمن اصلی داعش شیعیان هستند. هرچند هر دو مثلثی یکسان از اضداد دارند یعنی غرب، تشیع و اهل سنت کلاسیک. اما اولویت‌بندی‌های متفاوتی دارندکه  از آنها  رقیب ساخته است، تا آنجا که داعش، حزب النصره سوریه را مورد تهاجم قرار داده و در مخالف با عدنانی گردن سه تن از رهبران آنها را زده است."

این گروه از 2014 حملات خود را آغاز کرده است و به سمت عراق هجوم آورده‌ است. ابتدا بیشتر در صحرای نینوا بودند، و بعد دو شهر عراق تصرف کردند و در حال حاضر سرزمینی حدودا به اندازه عراق، متشکل از بخش‌هایی از ترکیه، شمال سوریه و شمال غربی عراق را در اختیار دارند با جمعیتی حدود 5 میلیون، و دولت رسمی اعلام کرده اند و قواعدی هم وضع کرده اند."

گزارش دوم دکتر فیرحی در رابطه با ایدئولوژی سلفیسم بود که بستر ایدئولوژیکی داعش را هم می‌سازد. جریان سفلیسم را می‌توان به سفلی علمی، افرادی مانند غرضاوی در جنوب خلیج فارس یا «الصحوه» یعنی شیوخ بیداری در عربستان، سلفی‌های جهادی و سلفی‌های جهادی تکفیری تقسیم کرد. داعش از سلفی‌های جهادی تکفیری است. عمده‌ی ایدئولوژی آنها، احیای خلافت عباسی است و پرچم‌شان نماد آن‌هاست، بزرگترین دشمن‌شان تشیع است، و از شیعه به عنوان الروافض الصفویون و ارتش مالکی را هم جیش الصفویه یاد می‌کنند -در واقع آنها را عرب تلقی نمی‌کنند-. به دنبال تاسیس حکومت اسلام هستند و باوری به حکومت‌های اسلامی ندارند، در واقع آنها از پسوند اسلامی استفاده نمی‌کنند.استاد اندیشه‌ی سیاسی دانشگاه تهران، این جریان‌ها را بیماری ذاتی خاورمیانه دانست و اشاره کرد که برخلاف باور بسیاری، نشانه و سندی از این که آنها دست‌پرورده‌ی غرب باشند، در دست نیست. اگرچه غربی‌های نیز از آن‌ها استفاده‌ می‌کنند.

فیرحی، ابزار داعش را خشونت مقدس و ظاهرگرایی مذهبی سنگین معرفی کرد و منابع مالی آنها اموال مصادره شده، فروش نفت و غنایم برشمارد. ایشان به مساله‌ی غنیمت‌های جنگی، که یکی از عوامل مهم جذب افراد به این گروه است، اشاره کرد و گفت داعش مساله‌ی غنیمت‌ها را بنا به حوادث صدراسلام توضیح می‌دهد. صدراسلام که هنوز نظام تشکیلاتی اسلامی شکل نگرفته بود، در جنگ‌های غیرمتمرکزی که پیش می‌آمد، مجاهدین هرآنچه منقول بود را حق خود می‌دانستند و به‌عنوان غنیمت برمی‌داشتند، نهایتا هم خمسی به دولت مرکزی می‌دادند. و ادامه داد: "تشکیلات آنها برخلاف القاعده اصلا متمرکز نیست بلکه خصلت کاملا غیر متمرکز دارند یعنی گردان های آنها کاملا مستقل اما همسو عمل می کنند. یک شورای مرکزی دوازده نفری دارند که به معنای نوعی هماهنگی است."

این استاد دانشگاه به شهروندان اروپایی و امریکایی اشاره کرد که به این گروه پیوسته‌اند، افرادی نظیر «ابومحمد الامریکی» که ظاهرا آمریکایی و بازوی راست بغدادی است و گفت: "این گروه، جمعیت های چند ملیتی هستند که خشونت، ظاهرگرایی، تکفیر و غنایم، آنها دور هم جمع کرده است." علاوه بر غنایم، جاذبه های غیر اخلاقی دیگری نیز وجود دارد، اخبارش تا حدودی منتشر شده است، داعش به شدت نسبت به زندگی بانوان سخت گیر است.

این پژوهشگر علوم سیاسی دومین گروه مبارز در عراق را گروه «شوراهای بیداری» یا «جماعات الصحوه» خواند و گفت: "در حقیقت می توان از اینها به عنوان همان جمعیت بیداری اسلامی یاد کرد. این گروه در سال 2006 متمرکز شدند، و بعد از صدام، ابتدا گرایش های ضد آمریکایی داشتند، اما به تدریج با نیروهای آمریکایی و دولت مرکزی عراق همسو و ضد القاعده شدند و توانستند القاعده را به سمت سوریه برانند." فیرحی الصحوه که جمعیت مسلحش بین 70 تا 80 هزار نفر تخمین زده می‌شود، را دومین گروه مخالف دولت عراق و پاشنه آرامش عراق دانست، گروهی که دولت مرکزی باید با آنها وارد تعامل شود، چراکه بخاطر گرایشات ضدالقاعده‌ای می‌توانند، جریان های رادیکال را از عراق دور کنند؛ "در انتخابات اخیر عراق و با در هم شکستن اجماع عراق، این گروه مرزهای سنی‌نشین را شل کردند و رادیکال‌ها دوباره به داخل عراق سرریز شد." فیرحی گروه سوم را جریان های بازمانده از نیروهای بعثی در بخش های امنیتی و نظامی خواند که بیشتر از اهالی نینوا، الانبار و تکریت بودند.

عبدالامیر نبوی، استادیار پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، دومین سخنران نشست «اعتدال و افراط؛ ایران در منطقه» بود، و سخنان خود را با اشاره به تحولات سه سال اخیر منطقه آغاز کرد و ناکامی جریانات شکل‌گرفته در سه ساله‌ی اخیر منطقه را یکی از عوامل به تحرک درآمدن ارواح قدیمی دانست، تعبیری که در ابتدای دهه 1990 تحت تاثیر جهانی شدن، رایج شد. در واقع ناکام ماندن روند تغییر در برخی از کشورهای منطقه، میان توده و به ویژه جوانان که بنیانگذار انقلاب‌های عربی بودند، به سرخوردگی منجر شد که مهم ترین نماد آن نیز همین اسلام گرایی رادیکال است، به این معنا که گویی قرار نیست فعالیت های مسالمت آمیز و دموکراسی خواهانه به نتیجه برسد. در نتیجه دوباره ارواح قدیمی در منطقه به تحرک در آمده اند.

نبوی تصریح کرد برخلاف آن‌چه گفته می شود مقصر این جریان، بازماندگان رژیم‌های سابق نیستند، بلکه به نظر می رسد مهم ترین مقصر شکست روند دموکراسی‌خواهی، اسلام‌گرایان میانه رو هستند: "روند عملکرد حزب عدالت و توسعه در ترکیه چه در جریان پارک گزی و چه در تحولات سوریه، روند عملکرد اسلام گرایان میانه یعنی اخوانی در مصر و هم چنین روند اولیه عملکرد النهضه در تونس نشان داد که اصولا اسلام گرایان میانه رو نیز نیروهای سیاسی-اجتماعی قابل اعتمادی برای گذار مسالمت آمیز و دموکراسی خواهی نیستند. آنها اپوزیسیونی نجیب هستند که بهتر است همیشه تحت فشار باقی بمانند."

او با اشاره به دوران یک ساله ریاست آقای مرسی، اظهار کرد: "این دوره کوتاه نشان داد که معلوم نیست چنانچه اسلام گرایان میانه نیز به قدرت برسند، عملکردی قابل توجیه و دفاع داشته باشند. در تونس نیز النهضه تحت فشار بیرونی همچنان دموکراسی خواه باقی ماند، وگرنه در ابتدای امر به سمت ائتلاف با سلفی ها و سیطره کامل بر قدرت سیاسی پیش رفت."

دکتر نبوی، سپس به اسلام گرایی القاعده به عنوان نقطه عطفی در تحولات اسلام گرایی رادیکال اشاره کرد و در بررسی سه نسل از اسلام گرایی القاعده به توضیح بحران عراق پرداخت. این سه نسل، مطابق تقسیم‌بندی نبوی عبارتند از: "نسل اول خود القاعده و تاسیس جبهه جهانی اسلامی علیه صلیبیون و یهودیان است که نقطه عطف حرکت آن و ورود به فاز بین المللی مبارزه، 1997 با بمبگذاری در سفارت مصر در پاکستان است. انتشار بیانیه تشکیل آنها 1998 و سپس دو بمب‌گذاری در سفارتخانه آمریکا در کنیا و تانزانیاست. و سال 2001 حمله به نیویورک... رهبری جریان نسل اول با اسامه بن لادن بود اما واقعیت این است که تشکیل القاعده، ترکیب تجربه اسلام گرایان چند کشور پاکستان، بنگلادش، مصر، برخی از فراری‌ها از سوریه و لیبی، عربستان و سودان بود. ترکیب سرمایه و تجربه تشکیلاتی اسلام گرایان رادیکال چند کشور سبب شد که القاعده شکل بگیرد. اینها با طالبان پیوند می خورند و سعی می کنند از امکانات و ظرفیت های طالبان در افغانستان و همچنین وضعیت خاص پاکستان استفاده کنند. نسل دوم القاعده از سال 2003 به بعد در عراق شکل می‌گیرد، یعنی حمله آمریکا نیروهای ائتلاف به عراق به سرنگونی حزب بعث انجامید. از این پس گروه با برنامه‌ریزی ایمن الظواهری پیش می‌رود. در این نسل، شبکه های جهادی به صورت قارچ گونه در کشورهای مختلف رشد می کنند، به لحاظ فکری و ایدئولوژیک با مرکز فرماندهی همسو هستند اما نوعی آزادی عمل دارند. در این چارچوب است که شاهد تاسیس فرماندهی های منطقه ای هستیم. فرمول این بود که هر منطقه و هر کشور می تواند نسخه خاص خود را از القاعده داشته باشد. کافی است تنها با مرکز فرماندهی همسو باشد، یعنی در پی تضعیف و مبارزه با غرب باشد و امارت و فرماندهی شبکه مرکزی القاعده را به رسمیت شناخته باشد."

دکتر نبوی، نسل سوم القاعده را که از 2011 به بعد شکل می گیرد را نقطه عطفی در تحول این گروه می‌داند، زیرا جهاد جهانی نسل اول در این نسل به جهاد محلی تبدیل می شود:" از سال 2011 به بعد در کشورهایی که دچار بهار عربی شده اند، خلاء قدرت به وجود می‌آید و به علت ضعف احزاب سیاسی و نیروهای اجتماعی موجود، در این کشورها امکان شکل‌گیری نظم سیاسی مستحکم و مقتدر وجود ندارد. این وضعیت، شرایط مناسبی را برای ظهور نسل سوم و عضو گیری آن فراهم می کند. نقطه عطف نسل سوم، ظهور جبهه النصره در سوریه تحت تاثیر تحولات 2011 و 2012 به بعد و پس از آن، تشکیل داعش به شمار می رود. برخی محققان معتقدند جبهه النصره و داعش، هر دو نماد نسل سوم القاعده هستند و برخی دیگر تنها داعش را نماد نسل سوم القاعده می دانند زیرا می گویند جبهه النصره، تداوم نسل دوم و وفادار به القاعده است."

این پژوهشگر مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه، ویژگی های نسل سوم القاعده را چنین برشمارد:

  • تغییر اولویت مبارزه با دشمن: اولویت از دشمن دور یعنی غرب به دشمن نزدیک تغییر می‌کند. و تحت تاثیر همین مساله مبارزه برای برپایی یک حکومت و امارت یا یک نظم اسلامی در کشورهای اسلامی، منطقه یا جهان عرب مطرح می‌شود، تا به پایگاهی برای گسترش و تداوم مبارزه تبدیل شود.
  • افزایش نقش گروه ها و رهبران محلی، طایفه ای و قومی: از این پس دیگر با رهبران تاریخی مواجه نیستیم. به لحاظ ایدئولوژیک ممکن است این گروه‌ها با القاعده هم سو باشند اما به شدت خودمختار هستند و آن گونه عمل می کنند که خود صلاح می بینند.
  • بافت قومی طایفه ای: احتمالا به دلیل همین این بافت قومی و طایفه ای است که بیشتر بر دشمنان قومی، طایفه ای و مذهبی مانند صوفی ها، شیعه ها و کردها  تاکید دارند.
  • ذهن اسطوره ای و غیر تاریخی: این گروه چندان به دنبال واقعیت های تاریخی نیستند و نگاهی به شدت اسطوره ای به گذشته جهان اسلام دارند.
  • اندیشه‌های سطحی: اگر بپذیریم در اندیشه های اسلامی و نوشته های اسلام خواهان سنتی نسبتا نوعی فرهیختگی وجود دارد، نسل سوم القاعده که کاملا طایفه ای قومی شده، کاملا سطحی است و نشانه ای از مباحث عمیق فکری در نظرات‌شان وجود ندارد، اساسا نیازی نمی بیند که خود را درگیر این موضوعات عمیق مذهبی کند.

دکتر نبودی داعش را نماد تحولات واقعی اقتصادی و اجتماعی داخل عراق و سوریه دانست و در پایان گفت: یکی از مهم ترین کسانی که در بروز، ظهور و قدرت‌یابی این گروه نقش داشته، دولت مرکزی عراق یعنی نوری مالکی و عملکرد طایفه ای‌ آن است. عملکرد طایفه ای لاجرم واکنش طایفه ای را نیز به دنبال دارد.

دکتر سیدمحمد کاظم سجادپور، عضو هیات علمی دانشکده روابط بین‌الملل وزارت امور خارجه با طرح سوالی در رابطه با نسبت گروه های افراطی در منطقه با ایران، بحث خود را آغاز کرد و به ارائه‌ی تصویری کلی از منطقه برای رسیدن به پاسخ این پرسش پرداخت.

دکتر سجادپور با اشاره به این مطلب که هنوز بسیاری از ما در تجزیه و تحلیل و نگاه به جهان، قدرت های بزرگ را محور می‌دانیم، اظهار کرد: پس از پایان جنگ سرد، تحولی در رابطه با این منطقه رخ داد. پیش از آن منطقه به دلیل روابط شوروی و آمریکا تحت فشار بود و به نوعی قفل شده بود. اما با اتمام جنگ سرد، بازیگران متعددی ظهور کردند. بازیگرانی که الزاما دولتی نیستند، بومی هستند و در منطقه فعالیت می‌کنند و زیر پرچم هیچ دولت یا دست نشانده هیچ کشوری نیستند. علاوه بر این بازیگران، گروه‌های غیردولتی، بازیگران دولتی نیز بسیار تاثیرگزار هستند. به علاوه قدرت های منطقه ای بیش از قبل مطرح هستند و قدرت های بین المللی نیز این منطقه را ترک نکرده اند. بنابراین در این منطقه ترکیبی از این بازیگران وجود دارد.

عضو هیات علمی دانشکده روابط بین‌الملل وزارت امور خارجه، با توضیح تحولات منطقه در دهه‌های اخیر تصویر خود از منطقه را کامل کرد: افول نسبی بازیگری دنیای عرب خصوصا در سطح کنشگران دولتی از این پدیده هاست. دنیای عرب عملا چهار بازیگر منطقه ای داشت که ماورای مرزهای خود نقش منطقه ای داشتند؛ مصر از اثرگذارترین آنها بود که زمانی تمام دنیای عرب از نظر فکری و عملی از آن حمایت می کردند اما امروز با اتفاقاتی شوک‌آور مواجه است. عراق یکی دیگر از آنهاست که زمانی بازیگر فوق العاده مهمی بود و خود را نگهبان شرقی دنیای عرب می دانست. سوریه نیز وضع مشابهی دارد. درواقع تنها بازیگری که هنوز می‌تواند تاحدودی خارج از مرزهای خود بازی می کند، سعودی است که بازی بسیار عصبی و واکنشی دارد. بنابراین دنیای عرب دچار فلج و رخوت شده است که در مواردی به تجزیه این کشورها، دو پارگی و... انجامیده؛ به طور مثال آنچه در لیبی می گذرد از نظر چندپارگی تکان دهنده است. تحول دیگری که رخ داده در رابطه با ایران، بازیگران غیر عرب منطقه است؛ برخلاف آن چه در دنیای عرب رخ داده و بازیگران عرب را دچار رخوت استراتژیک کرده است، ایران به عنوان یک بازیگر منطقه ای بالا آمده است.

سجادپور تصریح کرد: اکنون ایران به لحاظ ساختاری، جمعیت، سرزمین، منابع و... یک قدرت منطقه ای به شمار می رود. به علاوه چند موج استراتژیک هم به بر آمدن بیشتر ایران کمک کرد، یکی از آنها فروپاشی شوروی است که فضای حایلی بین ایران و منطقه شمال آن ایجاد می‌کرد. فروپاشی طالبان و مهم تر از همه فروپاشی رژیم صدام نیز از عوامل اثر گذار در این زمینه بود و مرزهای ایران را امن کرد. ایران اگرچه چالش های خاص خود را دارد اما بخشی از این بالا آمدن در سطح منطقه اکتسابی است. او با بیان اینکه ایران در نگاه جمعیت شناسی برای اولین بار در تاریخ خود اکثریت شهرنشین و اکثریت باسواد را دارد، گفت: علاوه بر آن ایران در مجموعه دستاوردهای خود یک دستاوردهای سیاسی داخلی دارد از جمله اینکه از طریق انتخابات، قدرت اجرایی را جابه جا می کند. تحولی که در سال گذشته در ایران رخ داد فضای سیاسی را به شکل مسالمت آمیزی دگرگون کرد؛ در هیچ کدام از کشورهای عربی چنین موقعیتی وجود ندارد. یکی از پیامدهای این فضا مدیریت متفاوت پرونده هسته ای ایران است. اینها برای بخشی از دنیای عرب و همینطور برای نتانیاهو و رژیم صهیونیستی بسیار شوک آور بوده است.

این دیپلمات ایرانی، شکل‌گیری همپوشانی منفعت میان بازیگران دولتی و این بازیگران غیر دولتی و پراکنده در سطح منطقه باعث پیچیده شدن شرایط و بسیار مهم دانست و گفت: امکان ندارد بین دستگاه های سعودی یک نفر پیدا شود که این اقدام داعش در عراق را محکوم کرده باشد بلکه برعکس، آنچه به عنوان یک عملیات نظامی است با واژگان و گفتمان هایی ارائه می شود که نشان دهنده شادمانی است. شادمانی از اینکه ایران در حال آسیب دیدن است.او با بیان این که تنها از نظر عملی، بلکه از نظر فکری نیز تقابلی میان ایران با این گروه وجود دارد گفت: مساله‌ی مهم افراط‌گرایی است. این نوع نگرش به دین، زندگی، سایر انسان ها و زن، افراطی است و هیچ نسبتی با اسلام ندارد. این نگرش با پدیده ای همراه می شود به نام «تروریسم» که از نظر علمی و عملی قابل مطالعه است. این گروه ها عملا افراطی تروریستی هستند و ترور بخشی از ایدئولوژی آنهاست. مقابله این تروریسم افراطی در یک زبان بین المللی، برای همه قابل درک است. و ایران در یک گفتمان بین‌المللی در تقابل با این جریان قرار دارد.

سجادپور به مساله‌ی «مردم سالاری» و نگرانی این گروه از آن اشاره کرد و تصریح کرد در این مورد نیز ما در چارچوب یک گفتمان بین‌المللی عمل می‌کنیم. او در پایان با تاکید بر چندلایه بودن روابط این بازیگران با ایران گفت: یک رابطه استراتژیک؛ از نظر این گروه ها برآمدن ایران را باید به عنوان یک چالش نگریست و مهار کرد. اما یک بعد هنجاری و گفتمانی هم به لحاظ اعتقاد دینی ایران ماورای مسایل دولتی و حکومتی در این بین وجود دارد. مساله، یک نوع نگرش گفتمانی به فکر و اعتقاد ایرانی است. به نظر می رسد از نظر سیاسی هم همین بحث وجود دارد. در مجموع این جریان افراط‌گرا فقط در یک گروه، تفکر و گفتمان خلاصه نمی شود، بلکه در یک رفت و آمد استراتژیک و یک تصویر کلان تر نیز باید مورد توجه قرار گیرد که همین یکی از چالش های بزرگ غرب نیز به شمار می رود.

دکتر کیهان برزگر، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم و تحقیقات، آخرین سخنران نشست، با اشاره به نقشی که افراط گرایی منطقه یی در امنیت ملی ایران می تواند داشته باشد، به ذکر نکاتی پرداخت: نخست آن که افراط‌گرایی، اکنون ویژگی جدیدی نیز یافته است که می تواند از لحاظ امنیت ملی ایران واقعا نگران کننده باشد و آن جنبه‌ی ژئوپلیتیک است. افراط‌گرایی با گروه های فروملی شروع شد و متاسفانه امروز دولت ها هستند که پشت این جریان های افراطی قرار دارند؛ لجستیکی که تاحدودی از طریق ترکیه تامین شد و نقشی که عربستان سعودی در رابطه با داعش ایفا می‌کند. در واقع بسیار مشکل است که باور کنیم گروهی چند هزارنفری بدون پشتوانه‌های دولتی با این سرعت وارد کشوری شوند و آن را تصرف کنند؛ بنابراین حتما باید جریانی فراتر از یک جریان محلی پشت آن باشد. این همان چیزی است که من آن را خطرناک بودن بازی ژئوپلیتیک این نیروهای افراطی و ورود دولت ها پشت صحنه این بازی می نامم.

رئیس پژوهشکده مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه، نگرانی خود را از منظر بر هم ریختن روابط منطقه ای ایران اظهار کرد و گفت: روابط مثبت میان کشورهای منطقه، منطقه را در تعادل قرار می‌دهد، بهم خوردن این تعادل زمینه‌ای است برای ورود قدرت‌های بین‌المللی.

برزگر با اشاره به روابط ایران و عربستان توضیح داد: تحولات بهار عربی نشان داد که دولت های منطقه ای واقعا می توانند نقش بازیگران فرامنطقه ای را تحت تاثیر خود قرار دهند؛ به طور مثال در حال حاضر در سوریه، آنچه در روابط بین الملل و علوم سیاسی «تنازعات درون کشوری» نامیده می شوند، در حال بالا آمدن هستند. بازیگران منطقه ای نیز آن را مدیریت می کنند. از آمریکایی ها و اروپایی ها نیز کاری ساخته نیست و بسیاری باور دارند که ایران و عربستان بازیگران عمده‌ی منطقه و تاثیرگزار هستند.دکتر برزگر با بیان این مطلب که آمریکایی ها به لحاظ نظری با ترور و خشونت مخالف هستند، به پیچیدگی صحنه‌ی بازی اشاره کرد و گفت: چگونه ممکن است گروهی بدون حمایت‌های خاصی این چنین پیش بروند؛گویی دست دیگری نیز سیاست ها را جلو می برد. در حقیقت این مساله در حال تبدیل شدن به بازی ژئوپلیتیک بسیار گسترده ای است که گروه های خاصی نیز درصدد استفاده از آنها هستند. این گروه ها هر چند ایدئولوژیک اما ساده انگارانه در حال ورود به این صحنه هستند. در آینده البته در صورت شکل‌گیری اراده‌ای سیاسی میان بازیگران منطقه، و همکاری منطقه‌ای، این گروه احتمالا به سرعت مهار خواهد شد.

این استاد روابط بین الملل در رابطه با همکاری ایران و امریکا در مهار داعش گفت: اگرچه برخی با ارجاع به همکاری ایران و آمریکا در افغانستان (جمع آوری و ارائه‌ی اطلاعات زمینی از سوی ایران و بمباران هوایی آمریکایی ها) مدل همکاری این دو کشور را نیز مطرح می‌کنند، باید گفت که این مساله پیچیدگی های خاص خود را دارد. در واقع در آستانه فروپاشی قرار گرفتن عراق به معنای شکست سیاست های ایران و آمریکاست. این یک طرف داستان است. اما ورود ایران به این مساله می‌تواند استراتژی منطقه ای ایران را زیر سوال ببرد. تحولات منطقه ای نقش بازیگران منطقه ای را افزایش داده است و دیگر نیازی به بازیگران خارجی نیست. حضور بازیگر خارجی پیچیدگی هایی را برای امنیت ملی ایران به همراه دارد به ویژه اگر آمریکا باشد.

او در پایان با بیان اینکه شواهد موجود نشان می دهد که آمریکایی ها در عراق موفق نبوده اند، اظهار کرد: شانس همکاری منطقه ای بسیار ضعیف است، زیرا مشروعیت تعاملات منطقه ای ایران را به چالش می کشد. ایران چاره ای ندارد جز این که استراتژی منطقه ای خود را جلو برد و سعی نکند از بازیگران خارجی در جهت اهداف منطقه ای خود استفاده کند. بنابراین بسیار بعید است که این همکاری صورت بگیرد، مگر اینکه در چارچوب جنگ علیه تروریسم جهانی باشد که نوعی مشروعیت عمومی را درون منطقه به همراه دارد. ایران حتما باید سیاست خارجی چند لایه و پیشرفته ای را برای مبارزه با این افراط گرایی ژئوپلیتیکی و دولتی شده داشته باشد.

در پایان جلسه با پاسخ گویی به سوالات تنی چند از حضار پایان یافت.